يکي در بيان سگي تشنه يافت

شاعر : سعدي

برون از رمق در حياتش نيافتيکي در بيان سگي تشنه يافت
چو حبل اندر آن بست دستار خويشکله دلو کرد آن پسنديده کيش
سگ ناتوان را دمي آب دادبه خدمت ميان بست و بازو گشاد
که داور گناهان از او عفو کردخبر داد پيغمبر از حال مرد
وفا پيش گير و کرم پيشه کنالا گر جفا کردي انديشه کن
کجا گم شود خير با نيکمرد؟يکي با سگي نيکويي گم نکرد
جهانبان در خير بر کس نبستکرم کن چنان کت برآيد زدست
نباشد چو قيراطي از دسترنجبه قنطار زر بخش کردن ز گنج
گران است پاي ملخ پيش موربرد هر کسي بار در خورد زور