فرو رفت جم را يکي نازنين

شاعر : سعدي

کفن کرد چون کرمش ابريشمينفرو رفت جم را يکي نازنين
که بر وي بگريد به زاري و سوزبه دخمه برآمد پس از چند روز
به فکرت چنين گفت با خويشتنچو پوسيده ديدش حريرين کفن
بکندند از او باز کرمان گورمن از کرم برکنده بودم به زور
که مي‌گفت گوينده‌اي با رباب:دو بيتم جگر کرد روزي کباب
برويد گل و بشکفد نوبهاردريغا که بي ما بسي روزگار
برآيد که ما خاک باشيم و خشتبسي تير و دي ماه و ارديبهشت