اي يار ناگزير که دل در هواي تست

شاعر : سعدي

جان نيز اگر قبول کني هم براي تستاي يار ناگزير که دل در هواي تست
حرص بهشت نيست که شوق لقاي تستغوغاي عارفان و تمناي عاشقان
ور تيغ مي‌زني طلب ما رضاي تستگر تاج مي‌دهي غرض ما قبول تو
زجر و نواخت هرچه کني راي راي تستگر بنده مي‌نوازي و گر بنده مي‌کشي
شادي به روزگار کسي کاشناي تستگر در کمند کافر و گر در دهان شير
هر جا که دست غمزده‌اي بر دعاي تستهر جا که روي زنده‌دلي بر زمين تو
کز هر طرف شکسته‌دلي مبتلاي تستتنها نه من به قيد تو درمانده‌ام اسير
قومي هواي عقي و، ما را هواي تستقومي هواي نعمت دنيا همي پزند
آرام جان زنده‌دلان مرحباي تستقوت روان شيفتگان التفات تو
عذري که مي‌رود به اميد وفاي تستگر ما مقصريم تو بسيار رحمتي
آنجا که فضل و رحمت بي‌منتهاي تستشايد که در حساب نيايد گناه ما
جاويد پادشاهي و دايم بقاي تستکس را بقاي دايم و عهد مقيم نيست
موقوف آستان در کبرياي تستهر جا که پادشاهي و صدر ي و سروري
خاموشي از ثناي تو حد ثناي تستسعدي ثناي تو نتواند به شرح گفت