يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير

شاعر : سعدي

کز تو کرم برآيد و بر ما خطا روديارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير
کاين آب چشمه آيد و باد صبا رودبسيار سالها به سر خاک ما رود
بر خاک ديگران به تکبر چرا رود؟اين پنجروزه مهلت ايام، آدمي
شادي مکن که با تو همين ماجرا روداي دوست بر جنازه‌ي دشمن چو بگذري
فردا غبار کالبدش در هوا روددامن کشان که مي‌رود امروز بر زمين
مانند سرمه‌دان که درو توتيا رودخاکت در استخوان رود اي نفس شوخ چشم
چون مي‌رود هر آينه بگذار تا روددنيا حريف سفله و معشوق بيوفاست
تا جان نازنين که برآيد کجا روداينست حال تن که تو بيني به زير خاک
سعدي مگر به سايه‌ي لطف خدا رودبر سايبان حسن عمل اعتماد نيست