تو را ز دست اجل کي فرار خواهد بود

شاعر : سعدي

فرارگاه تو دارالقرار خواهد بودتو را ز دست اجل کي فرار خواهد بود
مباش غره که ناپايدار خواهد بوداگر تو ملک جهان را به دست آوردي
همه نصيبه‌ي ميراث خوار خواهد بودبه مال غره چه باشي که يک دو روزي بعد
گرت خزانه و لشکر هزار خواهد بودتو را به تخته و تابوت درکشند از تخت
تن تو طعمه‌ي هر مور و مار خواهد بودتو را به کنج لحد سالها ببايد خفت
دميده بر سر خاک تو خار خواهد بوداگر تو در چمن روزگار همچو گلي
مگر عمل که تو را باز يار خواهد بودنيازمندي ياران نداردت سودي
بسا پياده که آنجا سوار خواهد بودبسا سوار که آنجا پياده خواهد شد
بسا اسير که فرمانگذار خواهد بودبسا امير که آنجا اسير خواهد شد
که روز حشر و جزا شرمسار خواهد بودبسا امام ريايي و پيشواي بزرگ
که حال بيخبران سخت زار خواهد بودچرا ز حال قيامت دمي نينديشي
بهشت منزل پرهيزگار خواهد بودبهشت مي‌طلبي، از گنه نپرهيزي؟
ز حق‌پرستي بهتر چه کار خواهد بود؟گذر ز باطل و مردانه حق‌پرستي کن
که سعدي از تو سخن يادگار خواهد بودبساز چاره‌ي رفتن که رهروان رفتند
به ذره ذره حلالت شمار خواهد بودبه قطره قطره حرامت عذابت خواهد بود