من نصيب خويش دوش از عمر خود برداشتم

شاعر : سنايي غزنوي

کز سمن بالين و از شمشاد بستر داشتممن نصيب خويش دوش از عمر خود برداشتم
پايه‌ي تخت خود از خورشيد برتر داشتمداشتم در بر نگاري را که از ديدار او
تا به هنگام سحر هر هفت در بر داشتمنرگس و شمشاد و سوسن مشک و سيم و ماه و گل
لب نهاده بر لب چون شير و شکر داشتمبر نهاده بر بر چون سيم و سوسن داشتم
دست خود در گردن او همچو چنبر داشتمدست او بر گردن من همچو چنبر بود و من
چنير از زر داشت او سوسن ز عنبر داشتمبامدادان چون نگه کردم بسي فرقي نبود
گر اميد آن دگر الله اکبر داشتمچون موذن گفت يک الله اکبر کافرم