اي چهره‌ي تو چراغ عالم

شاعر : سنايي غزنوي

با ديدن تو کجا بود غماي چهره‌ي تو چراغ عالم
بي روي تو خلد شد جهنمشد خلد به روي تو سرايم
چون تو دگري نزاد ز آدماي شمسه‌ي نيکوان به خوبي
باريده بر او ز ديده هانمکوي تو شدست باغ عشاق
بر جان و دل رهيت محکمبنديست نهان ز بند زلفت
حسن تو فزون و صبر من کمهر روز همي شود به نوعي
ور باشد ملک و ملکت جمگر بود مرا پري به فرمان
بي روي تو اي نگار يک دمبر زد نتوان به شادکامي
چون ديده‌ي مور گشت عالماي جان من و دو ديده بر من
وين صبح وصال بردمد همآخر به سر آيد اين شب هجر
هرگز نزنم من آتشين دمگر بر لبم آيد آن لبانت