اي چهره‌ي تو چراغ عالم

اي چهره‌ي تو چراغ عالم شاعر : سنايي غزنوي با ديدن تو کجا بود غم اي چهره‌ي تو چراغ عالم بي روي تو خلد شد جهنم شد خلد به روي تو سرايم چون تو دگري نزاد ز آدم اي شمسه‌ي نيکوان به خوبي باريده بر او ز ديده هانم کوي تو شدست باغ عشاق بر جان و دل رهيت محکم بنديست نهان ز بند زلفت حسن تو فزون و صبر من کم هر روز همي شود به نوعي ور باشد ملک و ملکت جم گر بود مرا پري به فرمان بي روي تو اي نگار يک دم بر زد نتوان به شادکامي چون ديده‌ي مور...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي چهره‌ي تو چراغ عالم
اي چهره‌ي تو چراغ عالم
اي چهره‌ي تو چراغ عالم

شاعر : سنايي غزنوي

با ديدن تو کجا بود غماي چهره‌ي تو چراغ عالم
بي روي تو خلد شد جهنمشد خلد به روي تو سرايم
چون تو دگري نزاد ز آدماي شمسه‌ي نيکوان به خوبي
باريده بر او ز ديده هانمکوي تو شدست باغ عشاق
بر جان و دل رهيت محکمبنديست نهان ز بند زلفت
حسن تو فزون و صبر من کمهر روز همي شود به نوعي
ور باشد ملک و ملکت جمگر بود مرا پري به فرمان
بي روي تو اي نگار يک دمبر زد نتوان به شادکامي
چون ديده‌ي مور گشت عالماي جان من و دو ديده بر من
وين صبح وصال بردمد همآخر به سر آيد اين شب هجر
هرگز نزنم من آتشين دمگر بر لبم آيد آن لبانت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط