باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را شاعر : سنايي غزنوي باز بر خورشيد پوش آن جوشن شمشاد را باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را آن نکو ديدار شوخ کافر استاد را باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان در ميان بحر حيرت لولو فرياد را ناز چون ياقوت گردان خاصگان عشق را هين ببند از غمزه درها کوي عشق آباد را خويشتن بينان ز حسنت لافگاهي ساختند ما به جان پذرفتهايم از زلف تو بيداد را هر چه بيدادست بر ما ريز کاندر کوي داد چون کنيم اي جان بگو اين عشق مادرزاد را...