خيز تا مي خوريم و غم نخوريم

شاعر : سنايي غزنوي

وانده روز نامده نبريمخيز تا مي خوريم و غم نخوريم
رادمردي و مردمي سپريمتا توانيم کرد با همه کس
پرده‌ي راز دشمنان ندريمقصد آزار دوستان نکنيم
زانچه ناگفتنيست درگذريمنشنوين آنچه ناشنودنيست
عيب خود بر خودي همي شمريمما که خواهيم جست عيب کسان
ما نه مردان عاقبت نگريماي که گفتي که عاقبت بنگر
عاشق دلبران سيمبريمبنده‌ي نيکوان لاله رخيم
روز هر سو به گلخني دگريمشب نباشيم جز به مصطبه‌ها
همه از ما بهند و ما بتريممي کشان و مقامران دغا
به گه باختن به جو نخريمپاکبازان هر دو عالم را
دشمن مال مادر و پدريمدوستار نگار و سرخ مييم
نه چو ما کس که ناخلف پسريمپدران را خداي مزد دهاد