خيز تا مي خوريم و غم نخوريم شاعر : سنايي غزنوي وانده روز نامده نبريم خيز تا مي خوريم و غم نخوريم رادمردي و مردمي سپريم تا توانيم کرد با همه کس پردهي راز دشمنان ندريم قصد آزار دوستان نکنيم زانچه ناگفتنيست درگذريم نشنوين آنچه ناشنودنيست عيب خود بر خودي همي شمريم ما که خواهيم جست عيب کسان ما نه مردان عاقبت نگريم اي که گفتي که عاقبت بنگر عاشق دلبران سيمبريم بندهي نيکوان لاله رخيم روز هر سو به گلخني دگريم شب نباشيم جز به مصطبهها...