اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي

شاعر : سنايي غزنوي

از محنت تو نيست مرا روي رهايياي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي
زيرا که نداري خبر از درد جداييمعذوري اگر ياد همي نايدت از ما
بر آرزوي آنکه تو روزي به من آييدر فرقت تو عمر عزيزم به سر آمد
اي از بر من دور ندانم که کجاييمن بي‌تو همي هيچ ندانم که کجايم
تا که من دلسوخته را رنج نماييگيرم نشوي ساخته بر من ز تکبر
نيکو نبود گر تو به بيداد گراييايزد چو بدادست به خوبي همه دادت
زيرا که تو بس خوبي چون شعر سناييبيداد مکن کز تو پسنديده نباشد