اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي

اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي شاعر : سنايي غزنوي از محنت تو نيست مرا روي رهايي اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي زيرا که نداري خبر از درد جدايي معذوري اگر ياد همي نايدت از ما بر آرزوي آنکه تو روزي به من آيي در فرقت تو عمر عزيزم به سر آمد اي از بر من دور ندانم که کجايي من بي‌تو همي هيچ ندانم که کجايم تا که من دلسوخته را رنج نمايي گيرم نشوي ساخته بر من ز تکبر نيکو نبود گر تو به بيداد گرايي ايزد چو بدادست به خوبي همه دادت زيرا که تو بس خوبي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي
اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي
اي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي

شاعر : سنايي غزنوي

از محنت تو نيست مرا روي رهايياي کرده دلم سوخته‌ي درد جدايي
زيرا که نداري خبر از درد جداييمعذوري اگر ياد همي نايدت از ما
بر آرزوي آنکه تو روزي به من آييدر فرقت تو عمر عزيزم به سر آمد
اي از بر من دور ندانم که کجاييمن بي‌تو همي هيچ ندانم که کجايم
تا که من دلسوخته را رنج نماييگيرم نشوي ساخته بر من ز تکبر
نيکو نبود گر تو به بيداد گراييايزد چو بدادست به خوبي همه دادت
زيرا که تو بس خوبي چون شعر سناييبيداد مکن کز تو پسنديده نباشد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط