سنايي سناي خرد را سزاست

شاعر : سنايي غزنوي

جمالش جهان را جمال و بهاستسنايي سناي خرد را سزاست
پس اخلاق او نور کلي چراستاگر شخصش از خاک دارد مزاج
چنو از عزيزان عزيزي کجاستچنو در بزرگان بزرگي که ديد
کسي عالم عقل خواند سزاستاگر خاطرش را به وقت سخن
نداند که اين راي محض خطاستعجب زان که با او کند شاعري
کجا ماه باشد چه جاي سهاستکجا نور باشد چه جاي ظلام
همه شعر او فضل را کيمياستهمه لفظ او قوت جانست و بس
چو برج قمر پر شعاع و ضياستز انوارش امروز شهر هرات
اگر مقعد صدق خوانم رواستز ازهار فضلش همين خطه را
مددهاي بي‌غايت و منتهاستبصورت بديدم که وي را ز حق
ز اعداد رفع نهايت خطاستمقدر چنين بود کاندر وجود
همه بر سعادت کلي گواستالا يا بزرگي که احوال تو
در اقوال و افعال يکسر عطاستترا ز ايزد پاک الهام صدق
دلم بسته‌ي بند مهر و وفاستاگر چند تقصير من ظاهرست
مدد يافت رسم تکلف رواستچو جان و دل از مايه‌ي اتصال
نکوتر ز هرچيز مدح و ثناستثناي تو گويم بهر انجمن
همي تا لطافت نصيب هواستهمي تا کثافت بود خاک را
بقاي تو عز و شرف را بقاستبقا بادت اندر نعيم مقيم