درين مقام طرب بي تعب نخواهي ديد

شاعر : سنايي غزنوي

که جاي نيک و بدست و سراي پاک و پليددرين مقام طرب بي تعب نخواهي ديد
که خار جفت گلست و خمار جفت نبيدمدار اميد ز دهر دو رنگ يک رنگي
که در طويله‌ي او با شبه است مرواريدبه عيش ناخوش او در زمانه تن در ده
ميان چار مخالف مجوي عيش لذيذز دور هفت رونده طمع مدار ثبات
دو دم کشيد کز آن صد هزار غم نچشيدکه ديدي از بني آدم که بر سرير سرور
ز جانت کم شود آن يک دو قطره کز تو چکيدبه شهوتي که براني چه خوش بوي که همي
خوشي نيافت که تا پاره‌اي ز جان نبريدنگر چه شوخ جهانيست زان که جفت از جفت
زمانه گويد خيز و نماز شام رسيدچو دل نهادي بر نور روز هم در وقت
خروس گويد برجه که نور صبح دميدچو باز در شب تاري خوشت ببايد خفت
که تا دمي رخ هجرانشان نبايد ديددو دوست چون بهم آيند همچو پره و قفل
بيايد و به ميانشان فرو خزد چو کليدهمي بناگه بيني گراني اندر حال
همي سلاح ز لاحول سازد و تعويذدرين زمانه که ديو از ضعيفي مردم
کسي که ريو قناعت نديد هيچ نديدکسي که عزت عزلت نيافت هيچ نيافت
کسي که راه شريعت گزيد بد نگزيدکسي که شاخ حقيقت گرفت بد نگرفت
خوشي نيابد ازو همچنان که خار از خيدرهي خوشست وليکن ز جهل خواجه همي
روان پاکش ازين آشيانه بر نپريدبرين سنا نرسد مرد تا سنايي وار