ايا به حسن چو شيرين به ملک چون پرويز

شاعر : سيف فرغاني

قد تو سرو روان است و سرو تو گل ريزايا به حسن چو شيرين به ملک چون پرويز
به عهد خسرو چون کار خر کند شبديز؟به روزگار تو جز عاشقي کنم نسزد
بخنده لب بگشا و شکر ز پسته بريزاگر زلعل تو مستان عشق نقل خوهند
مرا که نيست به جز دامن تو دست آويزبريز پاي مياور چو خاک و برمگذر
نه من ز تو نه ز حلوا کند مگس پرهيزگرم به تيغ براني ز پيش تو نروم
نه دست دفع بلا دارم و نه پاي گريزمن شکسته گر از تو جفا کشم چه عجب
از آب گرد برآرد به آه دردآميزکسي کز آتش عشق تو گرم گشت دلش
که مرده خفته نماند به روز رستاخيزبه عهد حسن تو شد زنده سيف فرغاني
چو وجد گفته‌ي شيرين اوست شورانگيزاز آن زمان که چو فرهاد بر تو عاشق شد