اي مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان

شاعر : سيف فرغاني

تا من دمي برآرم اندر کنار جاناناي مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان
کان ماه رو نترسد ز آواز صبح خواناندر خواب کن زماني آسودگان شب را
گل را چه قدر باشد در دست باغباناناي کاشکي رقيبان دانند قيمت تو
کز گله گرگ راند همچو سگ شبانانکار رقيب مسکين خود بيش ازين چه باشد
اينجا به کار نايد تدبير کارداناندر عشق صبر بايد تا وصل رو نمايد
پيراهن تعشق جز بر تن جوانانپيران کار ديده گفتند راست نايد
کو چون مگس نترسد از آستين فشانانلب بر لب چو شکر آن را شود ميسر
آن کو به گرد کويت مي‌گشت شعر خوانانرفت از جفاي خصمان سرگشته گرد عالم
«خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»ز افغان سيف اي جان شبها ميان کويت