اي پسته‌ي دهانت نرخ شکر شکسته

شاعر : سيف فرغاني

وي زاده‌ي زبانت قدر گهر شکستهاي پسته‌ي دهانت نرخ شکر شکسته
در خدمت تو روزي طوطي شکر شکستهمن طوطيم لب تو شکر بود که بينم
گردد ز شرم رويت قرص قمر شکستهآنجا که چهره‌ي تو گسترده خوان خوبي
در دامت اوفتادم چون مرغ پر شکستهچون باز گرد عالم گشتم بسي و آخر
زين سان درست کاري نايد ز هر شکستهنقد روان جان را جو جو نثار کردم
اين حمله بين که هجرت آورد بر شکستهمن خود شکسته بودم از لشکر غم تو
هر کو رسيد سنگي انداخت بر شکستهوز طعنه‌هاي مردم در حق خود چه گويم
کز بار خويش گردد شاخ شجر شکستهبارم محبت تست اي جان و وقت باشد
هيچ از شکستگي شد بازار زر شکسته؟گر من شکسته گشتم از عشق تو چه نقصان
شد شيشه‌هاي انجم در يکدگر شکستهامشب ز سنگ آهم در کارگاه گردون
من کس نيم چه دارم دل زين قدر شکستهدي گفت عزت تو ما را به کس چه حاجت
همچون رديف شعرش سر تا بسر شکستهاز هيبت خطابت شد سيف را دل اي جان