برون زين جهان يک جهاني خوش است

شاعر : سيف فرغاني

که اين خار و آن گلستاني خوش استبرون زين جهان يک جهاني خوش است
چو بلبل که در بوستاني خوش استدرين خار گل ني و ما اندرو
اگر مي‌روي کارواني خوش استسوي کوي جانان و جانهاي پاک
ز دروازه بيرون جهاني خوش استتو در شهر تن مانده‌اي تنگ دل
مکان طي کني، لا مکاني خوش استز خودبگذري، بي خودي دولتي‌ست
برون زين قفس آشياني خوش استهمايان ارواح عشاق را
که اين بقعه را آب و ناني خوش استتو چون گوشت بر استخواني درو
سگ است آن که با استخواني خوش استز چربي دنيا بشو دست آز
چو ماهي که در آبداني خوش است،اگرچه تو هستي درين خاکدان
گرت عيش در خاکداني خوش استکم از کژدم کور و مار کري
که در خرگهي ترکماني خوش استمگو اندرين خيمه‌ي بي‌ستون
گر از شهد کس را دهاني خوش استهم از نيش زنبور شد تلخ کام
نگويم که وقت فلاني خوش استبه عمري که مرگ است اندر قفاش
دل دزد بر نردباني خوش استتوان گفت، اگر بهر آويختن
که اين خانه دار الاماني خوش استبرو رخت در خانه‌ي فقر نه
چو عيسي که بر آسماني خوش استکه مرد مجرد بود بر زمين
مگو مرمرا دلستاني خوش استبه هر صورتي دل مده زينهار
دل آنجا گرو کن که جاني خوش استبه خوش صورتان دل سپردن خطاست
دلي خوش بده کش زباني خوش استالهي تو از شوق خود سيف را