اي قوم درين عزا بگرييد

شاعر : سيف فرغاني

بر کشته‌ي کربلا بگرييداي قوم درين عزا بگرييد
امروز درين عزا بگرييدبا اين دل مرده خنده تا چند
از بهر خداي را بگرييدفرزند رسول را بکشتند
بهر دل مصطفي بگرييداز خون جگر سرشک سازيد
بر گوهر مرتضي بگرييدوز معدن دل به اشک چون در
بر اهل چنين بلا بگرييدبا نعمت عافيت به صد چشم
اي خسته دلان، هلا! بگرييددلخسته‌ي ماتم حسينيد
يا نعره زنيد يا بگرييددر ماتم او خمش مباشيد
از تن نشود جدا بگرييدتا روح که متصل به جسم است
من ميگويم شما بگرييددر گريه سخن نکو نيايد
بر عالم پر عنا بگرييدبر دنيي کم بقا بخنديد
بر اندکي بقا بگرييدبسيار درو نمي‌توان بود
يک دم ز سر صفا بگرييدبر جور و جفاي آن جماعت
چشم از پي چيست تا بگرييداشک از پي چيست تا بريزيد
در پرده به صد نوا بگرييددر گريه به صد زبان بناليد
يک دم ز سر صفا بگرييدتا شسته شود کدورت از دل
کرديد بسي خطا بگرييدنسيان گنه صواب نبود
چون ابر گه دعا بگرييدوز بهر نزول غيث رحمت