ملک دنيا و مردمان در وي

شاعر : سيف فرغاني

گورخانه است و مردگان در ويملک دنيا و مردمان در وي
هست زندان تو ممان در وينيست بستان تو مباش در او
گر چه زنده است نيست جان در ويهر که را دل در او قرار گرفت
اوفتاده بسي سگان در وياين جهان بر مثال مرداري‌ست
که سگان را دهان بود در وي؟آدمي‌زاده چون خورد چيزي
زده چون گربه ناخنان در ويگوشتي لاغر است و چندين سگ
ظلم را فربه است ران در ويعدل را ساق لاغر است وليک
طفل بودي شدي جوان در وياندرين آزمون سرا اي پير
بهر بازي چو کودکان در ويچشم بگشا ببين که نامده‌اي
مرکب خويشتن مران در ويخاک دنياست چون وحل، زنهار
که گلوگير گشت نان در وياندرين غبر هيچ آب مخور
نيست چون پيه استخوان در ويآرزوها نواله‌اي چرب است
نيش بيني بسي نهان در ويگر چه شيرين بود چو نوش کني
نيست از آدمي نشان در ويعرصه‌ي ملک پر ز ديو شده‌ست
آزمودم يکان يکان در ويهمه را يک سر و دو رو ديدم
دشمنانند دوستان در ويجمله از بهر لقمه‌اي چو سگان
\Nچون زر کم عيار قلب آمد