مکن بر نعمت حق ناسپاسي

شاعر : شيخ محمود شبستري

که تو حق را به نور حق شناسيمکن بر نعمت حق ناسپاسي
وليکن خاک مي‌يابد ز خور تابجز او معروف و عارف نيست درياب
هواي تاب مهر و نور خورشيدعجب نبود که ذره دارد اميد
کز آنجا باز داني اصل فکرتبه ياد آور مقام و حال فطرت
که بود آخر که آن ساعت «بلي» گفت«الست بربکم» ايزد که را گفت
به دل در قصه‌ي ايمان نوشتنددر آن روزي که گلها مي‌سرشتند
هر آن چيزي که مي‌خواهي بدانياگر آن نامه را يک ره بخواني
ولي کردي به ناداني فراموشتو بستي عقد عهد بندگي دوش
که يادت آورد از عهد اولکلام حق بدان گشته است منزل
در اينجا هم تواني ديدنش بازاگر تو ديده‌اي حق را به آغاز
که تا ذاتش تواني ديد فرداصفاتش را ببين امروز اينجا
برو بنيوش «لاتهدي» ز قرآنوگرنه رنج خود ضايع مگردان