خاکي به لب گور فشانديم و گذشتيم

شاعر : صائب تبريزي

ما مرکب ازين رخنه جهانديم و گذشتيمخاکي به لب گور فشانديم و گذشتيم
در جيب صدف پاک فشانديم و گذشتيمچون ابر بهار آنچه ازين بحر گرفتيم
آزار به موري نرسانديم و گذشتيمچون سايه‌ي مرغان هوا در سفر خاک
ما نوبت خود را گذرانديم و گذشتيمگر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
گلگون هوس را ندوانديم و گذشتيمکرديم عنانداري دل تا دم آخر
خاري به دل کس نخلانديم و گذشتيمهر چند که در ديده‌ي ما خار شکستند
دستي به دو عالم نفشانديم و گذشتيمفرياد که از کوتهي بازوي اقبال
تلخي به حريفان نچشانديم و گذشتيمصد تلخ چشيديم زهر بي مزه صائب