فضاي حضرت او دلگشا چو صحن چمن

شاعر : عبيد زاکاني

هواي خرم او جان‌فزا چو بوي نسيمفضاي حضرت او دلگشا چو صحن چمن
بر آستانه‌ي او فتح و نصر گشته مقيمبر آشيانه‌ي او عقل و روح جسته مقام
چو قبله‌گاه جهاني مقام ابراهيمطوافگاه ملوک جهان حريم درش
که قاصر است از او وهم دوربين حکيمرسيد کنگره‌هاي بلند او جائي
شده چو روح مقدس ز حادثات سليمشده چو عقل مجرد زنائبات ايمن
گرفته دست شراب و گشاده دست کريمنشسته خسرو روي زمين به کام در او
که هست چاکر او آفتاب و ماه نديمجلال دنيي و دين شير حمله شاه جهان
ضمير پاکش بر خلق چون خداي کريمصرير کلکش چون ابر بر جهان فايض
به حق احمد مرسل به حق نوح و کليمخداش در همه حالي معين و ناصر باد
مقر جاه و جلالست و جاي ناز و نعمخجسته بارگه پادشاه هفت اقليم
به وضع رفعت او آسمان با تعظيمبه شکل شمسه‌ي او آفتاب با تمکين