ديده‌ي بختم، دريغا کور شد

شاعر : فخرالدين عراقي

دل نمرده، زنده اندر گور شدديده‌ي بختم، دريغا کور شد
تا نبيند دشمنم کو کور شددست گير اي دوست اين بخت مرا
بنگر اکنون جاي مار و مور شدبارگاه دل، که بودي جاي تو
شوربختي بين که: عيشم شور شدبي‌لب شيرينت عمرم تلخ گشت
دل ندادي، خسته زان بي‌نور شددل قوي بودم به اميد تو، ليک
چون دل من عالمي پر شور شدشور عشقت تا فتاد اندر جهان
بي‌تو، مسکين، بي‌نوا و عور شدعارت آمد از عراقي، لاجرم