مبتلاي هجر يارم، الغياث اي دوستان

شاعر : فخرالدين عراقي

از فراقش سخت زارم، الغياث اي دوستانمبتلاي هجر يارم، الغياث اي دوستان
ننگرد در من نگارم، الغياث اي دوستانمي‌تپم چون مرغ بسمل در ميان خاک و خون
زانکه او را دوست دارم، الغياث اي دوستاناز فراق خويش همچون دشمنانم مي‌کشد
بنگريد اکنون چه خوارم؟ الغياث اي دوستانديده‌ايد آخر که چون بودم عزيز در گهش؟
زهره نه کهي برآرم، الغياث اي دوستانغصه‌هاي نامرادي مي‌کشم از دست او
هم چنين يار است يارم، الغياث اي دوستانياد نارد از من مسکين، نپرسد حال من
روزگاري مي‌گذارم، الغياث اي دوستانهم به نگذارد مرا تا با سگان کوي او
با کسي گفتن نيارم، الغياث اي دوستانقصه‌ها دارم ز جور او ميان جان نهان
غم فرستد يادگارم، الغياث اي دوستانجان فرستم تحفه نزد يار و نپذيرد ز من
کز فراقش سوکوارم؟ الغياث اي دوستانباز پرسد از من بيچاره‌ي ماتم زده
کز پي او شرمسارم الغياث اي دوستانيار من باشيد، کز ننگ عراقي وارهم