همي گردم به گرد هر سرايي

شاعر : فخرالدين عراقي

نمي‌يابم نشان دوست جاييهمي گردم به گرد هر سرايي
نيابم نيز آن دم را بقاييوگر يابم دمي بوي وصالش
گمارد در نفس بر من بلاييوگر يک دم به وصلش خوش برآرم
نگويد: چون شد آخر مبتلايي؟وگر از عشق جانم بر لب آيد
نيابي خوشدلي را جايگاييچنان تنگ آمدم از غم که در وي
که چون مي‌باشد اندر تنگنايي؟عجب زين محنت و رنج فراوان
برون شد کي توان بي‌آشنايي؟ازين درياي بي‌پايان خون خوار
نيابد جان بيمارم شفاييمشامم تا ازو بويي نيابد
نيارم خواست از وي خون بهاييمرا ياري است، گر خونم بريزد
ازين خوشتر شنيدي ماجرايي؟غمش گويد مرا: جان در ميان نه