برقع از ماه برانداز امشب

شاعر : عطار

ابرش حسن برون تاز امشببرقع از ماه برانداز امشب
تا درآيي تو به اعزاز امشبديده بر راه نهادم همه روز
هيچکس را مده آواز امشبمن و تو هر دو تماميم بهم
سرکشي مي‌کني آغاز امشبکارم انجام نگيرد که چو دوش
پرده زين کار مکن باز امشبگرچه کار تو همه پرده‌دري است
من چو پروانه‌ي جانباز امشبتو چو شمعي و جهان از تو چو روز
سر ازين بيش ميفراز امشبهمچو پروانه به پاي افتادم
عمر شد، چند کني ناز امشبعمر من بيش شبي نيست چو شمع
چکني کشتن من ساز امشببوده‌ام بي تو به‌صد سوز امروز
مي‌کند قصد به پرواز امشبمرغ دل در قفس سينه ز شوق
که شد از بانگ تو دمساز امشبدانه از مرغ دلم باز مگير
سنگ بر شيشه مينداز امشبدل عطار نگر شيشه صفت