اي دلشده دلرباي من کيست

شاعر : عطار

از جاي شدم به جاي من کيستاي دلشده دلرباي من کيست
واگه نه که آشناي من کيستبيگانه شدم ز هر دو عالم
کو رهبر و رهنماي من کيستره گم کردم درين بيابان
پيک ره جان‌فزاي من کيستجان مي‌کاهم درين ره دور
در عهده‌ي خون‌بهاي من کيستصد بار بريختند خونم
در پرده گره‌گشاي من کيستهر دم گرهي عظيم افتد
غمخواره‌ي من براي من کيستصد کار فتاده هر کسي را
مطلوب حرم‌سراي من کيستمحرومم ازين طلب که دارم
جز زردي رخ گواي من کيستگر من سجلي کنم درين کار
اشنوده‌ي ماجراي من کيستبر گفت فريد ماجرايي