آفتاب رخ تو پنهان نيست

شاعر : عطار

ليک هر ديده محرم آن نيستآفتاب رخ تو پنهان نيست
پيش خورشيد پاي‌کوبان نيستهر که در عشق ذره ذره نشد
که به جانان رسيدن آسان نيستذره مي‌شو هواي جانان را
زانکه نامرد مرد جانان نيستمرد جانان نه‌اي مکن دعوي
که درين واديش غم جان نيستشادي وصل تو کسي يابد
هرچه ديگر کني تو درمان نيستتا که دردي نيايدت پيدا
زانکه ره را اميد پايان نيستسر درين راه باز و پا در نه
هر کسي مرد اين بيابان نيستتن بزن چند گويي اي عطار