تا دل ز کمال تو نشان يافت

شاعر : عطار

جان عشق تو در ميان جان يافتتا دل ز کمال تو نشان يافت
چون سوخته شد ز تو نشان يافتپروانه‌ي شمع عشق شد جان
چون نقش نگين در آن ميان يافتجان بود نگين عشق و مهرت
در مغز جهان لامکان يافتجان بارگه تورا طلب کرد
صد حلقه برو چو آسمان يافتجان را به درت نگاهي افتاد
از بوي تو جان جاودان يافتهر جان که به کوي تو فرو شد
در کون و مکان نمي‌توان يافتفرياد و خروش عاشقانت
درمان تو درد بي‌کران يافتاز درد تو جان ما بناليد
درمان همه جهان نهان يافتچون درد تو يافت زير هر درد
چون در تو نگاه کرد آن يافتهرچيز که جان ما همي جست
در شعله‌ي روي تو عيان يافتهر مقصودي که عقل را بود
بيرون ز جهان بسي جهان يافتعطار چو اين سخن بيان کرد