عشق تو پرده، صد هزار نهاد

شاعر : عطار

پرده در پرده بي شمار نهادعشق تو پرده، صد هزار نهاد
گه نهان و گه آشکار نهادپس هر پرده عالمي پر درد
پس هر پرده استوار نهادصد جهان خون و صد جهان آتش
که يکي در يکي هزار نهادپرده بازي چنان عجايب کرد
پرده بر روي اختيار نهادپرده‌ي دل به يک زمان بگرفت
جرم بر جان بي قرار نهادکرد با دل ز جور آنچه مپرس
روي بر خاک اضطرار نهادجان مضطر چو خاک راهش گشت
عشق بر دست من نگار نهادشيرمرد همه جهان بودم
گل روي توام چه خار نهادکه بداند که دور از رويت
تا مرا در هزار کار نهاددوش آمد خيال تو سحري
بر دلم داغ انتظار نهادهمچو لاله فکند در خونم
پس بياورد و در کنار نهادسر من همچو شمع باز بريد
درد هجرم به يادگار نهادچون همي بازگشت از بر من
پيش عطار دل فگار نهادهر زمان عقبه‌اي ز درد فراق