خطي کان سرو بالا مي‌درآرد

شاعر : عطار

براي کشتن ما مي‌درآردخطي کان سرو بالا مي‌درآرد
خطي سرسبز زيبا مي‌درآردبه زيبايي گل سرخش به انصاف
هلالي عنبرآسا مي‌درآردبگرد روي همچون ماه گويي
ز خط سبز طغرا مي‌درآردپري رويا کنون منشور حسنت
که لعلت رنگ مينا مي‌درآردازين پس با تو رنگم در نگيرد
کنون روي تو پيدا مي‌درآردهر آن رنگي که پنهان مي‌سرشتي
کنون چشمم به دريا مي‌درآردهر آن کشتي که من بر خشک راندم
دلي ديگر ز يغما مي‌درآردبه ترکي هندوي زلف تو هر دم
چنين دخلي به تنها مي‌درآردسر زلفت که جان ها دخل دارد
بسا کس را که از پا مي‌درآردولي بر پشتي روي چو ماهت
که زلفت سر به غوغا مي‌درآردفريد از دست زلفت کي برد سر