حديث فقر را محرم نباشد

شاعر : عطار

وگر باشد مگر زآدم نباشدحديث فقر را محرم نباشد
که هرگز رخش چون رستم نباشدطبايع را نباشد آنچنان خوي
نگه کردم چو جام جم نباشدسخن مي‌رفت دوش از لوح محفوظ
مر او را کعبه و زمزم نباشدهرآنکس کو ازين يک جرعه نوشيد
روا گر تخت ور خاتم نباشدسليمان‌وار مي‌شو منطق‌الطير
دلي کو را نشاط و غم نباشدپس اکنون کيست محرم در ره فقر
سوار فقر را پرچم نباشدمجرد باش دايم چونکه عطار