عشقت ايمان و جان به ما بخشد

شاعر : عطار

ليک بي‌علتي عطا بخشدعشقت ايمان و جان به ما بخشد
در زماني به يک گدا بخشدنيست علت که ملک صد سلطان
هر يکي را صدت جزا بخشدگر همه طاعتي به جاي آري
عشق بي چون و بي چرا بخشدليک گنجي که قسم عشاق است
به کجا آيد و کجا بخشدنيست کس را خبر که پرتو عشق
شرق تا غرب کيميا بخشدذره‌اي گر ز پرده در تابد
ور فنا بايدت بقا بخشدگر بقا بيندت فنا کندت
تا چنين دولتي کرا بخشدهر نفس صد هزار خاک شوند
گر تو بي تو شوي تو را بخشدچون ببازي تو جمله تو بر تو
راه چشم تو را ضيا بخشدگر تو را چشم راه بين است بران
راهت از گرد توتيا بخشدوگرت چشم تيرگي دارد
تا دمت روح را صفا بخشدهمچو ني شو تهي ز دعوي و لاف
ور بسازي بسي نوا بخشدگر بسوزي ز شعله نور دهد
اولين گام خونبها بخشدگر درين ره فريد کشته شود