چون دربسته است درج ناپديدش

شاعر : عطار

به يک بوسه توان کرد کليدشچون دربسته است درج ناپديدش
اگر يک ذره بتواني چشيدششکر دارد لبش هرگز نميري
کسي کز دور و از نزديک ديدشنديد از خود سر يک موي بر جاي
کمند طره‌اش زان سر بريدشمگر طراري بسيار مي‌کرد
که يارد سوي خود هرگز کشيدشاگر نبود کمند طره‌ي او
به صد جان جان پرخونم خريدشاگرچه او جهان بفروخت بر من
اگر خواهي به جاي جان گزيدشز جان بيزار شو در عشق جانان
که کار از غم به جان خواهد رسيدشدلم جايي رسيد از عشق رويش
کزو دل خورد نتواني شنيدشاگر بر گويم اي عطار آن غم