از مي عشق تو مست افتاده‌ام

شاعر : عطار

بر درت چون خاک پست افتاده‌اماز مي عشق تو مست افتاده‌ام
کز نخستين روز مست افتاده‌اممستيم را نيست هشياري پديد
عاشق و دردي‌پرست افتاده‌امدر خرابات خراب عاشقي
کز ملامت در شکست افتاده‌امتوبه من چون بود هرگز درست
نيستم زيرا که هست افتاده‌امنيستي من ز هستي من است
زانکه از دريا به شست افتاده‌اممي‌تپم چون ماهيي داني چرا
زانکه در خود پاي بست افتاده‌امبي خودم کن ساقيا بگشاي دست
دورم از رويت ز دست افتاده‌امدست دور از روي چون ماهت که من
کز زمان در نصف شست افتاده‌اماين زمان عطار و يک نصفي شراب