منم آن گبر ديرينه که بتخانه بنا کردم

شاعر : عطار

شدم بر بام بتخانه درين عالم ندا کردممنم آن گبر ديرينه که بتخانه بنا کردم
که من آن کهنه بت‌ها را دگر باره جلا کردمصلاي کفر در دادم شما را اي مسلمانان
که من اين شير مادر را دگر باره غذا کردمبه بکري زادم از مادر از آن عيسيم مي‌خوانند
گوا باشيد اي مردان که من خود را فنا کردماگر عطار مسکين را درين گبري بسوزانند