تا روي تو قبله‌ي نظر کردم

شاعر : عطار

از کوي تو کعبه‌ي دگر کردمتا روي تو قبله‌ي نظر کردم
صد گونه سجود معتبر کردمتا روي به کعبه‌ي تو آوردم
هر لحظه طواف بيشتر کردمسرگشته شدم که گرد آن کعبه
در دفتر عشق تو نظر کردمروزي نه به اختيار مي‌رفتم
تا جمله به يک نفس زبر کردمگويي که هزار سال مي‌خواندم
جان دادم و از جهان گذر کردمچون جان و جهان خود تو را ديدم
سوراخ به جان خويش در کردمزآن روز که پرده‌ي تو جان ديدم
جان پيش تو بر ميان کمر کردمبر روزن دل مقيم بنشستم
ترک بد و نيک و خير و شر کردمچون اصل همه جمال تو ديدم
در خود همه چون فلک سفر کردمآنگه که دلم چو آفتابي شد
من سوخته‌سر ز خاک بر کردمافسانه‌ي دولت تو مي‌گفتند
هم رقص‌کنان ز پاي سر کردمچون نعره‌زنان به ميکده رفتم
خود را ز دو کون بي خبر کردمچون بوي شراب عشق بشنودم
از عشق رخت درست تر کردمعطار شکسته را همي هر دم