پشتا پشت است با تو کارم

شاعر : عطار

تو فارغ و من در انتظارمپشتا پشت است با تو کارم
سر نه چو سرشک در کنارماي موي ميان بيا و يکدم
زان بي تو هميشه بي قرارمديري است که با توام قراري است
در عشق تو نقد اختيارمخون مي‌گريم که قلب افتاد
برده است غم تو روزگارماي صد شادي به روزگارت
بيرون ز غم تو نيست کارمتا يک نفسم ز عمر باقي است
از حد بيرون شمار دارمبا حلقه‌ي بي شمار زلفت
با زلف تو کي رسد شمارمگر زير و زبر شود دو عالم
اي کاش بجاستي هزارمدل مي‌خواهي ز بي دلي تو
من پيش غم تو جان سپارمتا چون غم تو ز دور آيد
غم بس بود از تو يادگارمشادي نرسد ز تو به عطار