ترک قلندر من دوش درآمد از درم

شاعر : عطار

بوسه گشاد بر لبم تنگ کشيد در برمترک قلندر من دوش درآمد از درم
لب چو نهاد بر لبم گفتم خضر ديگرمدر لب لعل ترک من آب حيات خضر بود
چون که بديدم هم سزا نيز بداد شکرمبوسه چو داد ترک من هندوي او شدم به جان
از سر آنکه خيره شد از سر ناز دلبرممن به ميان اين طرف اشک‌فشان شدم چو شمع
برد گمان که شد مگر ملک جهان ميسرممن چو چشيدم آن شکر دل ز کمال لطف او
گرچه جفا کند بسي من ز وفاش نگذرمگرچه جفاي او بسي برد فريد بعد ازين