در درد عشق يک دل بيدار مي نبينم

شاعر : عطار

مستند جمله در خود هشيار مي نبينمدر درد عشق يک دل بيدار مي نبينم
در راه او دلي را بر کار مي نبينمجمله ز خودپرستي مشغول کار خويشند
با دست هرچه ديدم چون يار مي نبينمعمري بسر دويدم گفتم مگر رسيدم
خود از سگان کويش آثار مي نبينمگفتم مگر که باشم از خاصگان کويش
کز کشتگان عشقش ديار مي نبينمدعوي است جمله دعوي کو عاشقي و کو عشق
زيرا که جاي عاشق جز دار مي نبينمگر عاشقي برآور از جان دم اناالحق
دين رفت و بر ميان جز زنار مي نبينمچون مرد دين نبودم کيش مغان گزيدم
اندک ز دست دادم بسيار مي نبينماکنون ز نا تمامي نه مغ نه ممنم من
وز گلبن وصالش يک خار مي نبينمدردا که داد چون گل عطار دل به بادش