در چه طلسم است که ما مانده‌ايم

شاعر : عطار

با تو به هم وز تو جدا مانده‌ايمدر چه طلسم است که ما مانده‌ايم
مانده تويي ما ز کجا مانده‌ايمني که تويي جمله و ما هيچ نه
پس به چه معني من و ما مانده‌ايماز همه معني چو تويي هرچه هست
پس ز براي چه دوتا مانده‌ايمرشته چو يکتاست در اصلي که هست
ما نه به حق نه به سزا مانده‌ايمچون تو سزاوار وجودي و بس
اي همه تو هيچ چرا مانده‌ايمچون همه تو ما همه هيچ آمديم
نه به بقا نه به فنا مانده‌ايمچون همه نه با تو و نه بي توييم
گوي صفت بي سر و پا مانده‌ايمدر خم چوگان سر زلف تو
سوخته‌ي خوف و رجا مانده‌ايمپاک کن از ما دل ما زانکه ما
کز دو جهان فرد تو را مانده‌ايمما چو فريديم نه نيک و نه بد