ما بار دگر گوشه‌ي خمار گرفتيم

شاعر : عطار

داديم دل از دست و پي يار گرفتيمما بار دگر گوشه‌ي خمار گرفتيم
پس در ره جانان پي اسرار گرفتيمدعوي دو کون از دل خود دور فکنديم
و از آرزوي او کم اغيار گرفتيماز هر دو جهان مهر يکي را بگزيديم
ترک خودي خويش به يکبار گرفتيمگفتند خودي تو درين راه حجاب است
در کوي رجا دامن پندار گرفتيماي بس که چو پروانه‌ي پر سوخته از شمع
از کعبه‌ي ظاهر ره خمار گرفتيماز کعبه‌ي جان چون که نديديم نشاني
چه خرقه چه تسبيح که زنار گرفتيماز خرقه و تسبيح چو جز نام نديديم
اندر ره دين شيوه‌ي کفار گرفتيمزين دين به تزوير چو دل خيره فروماند
پس ما به يقين مذهب عطار گرفتيمچون هرچه جز او هست درين راه حجاب است