بندگي چيست به فرمان رفتن

شاعر : عطار

پيش امر از بن دندان رفتنبندگي چيست به فرمان رفتن
ترک خود گفتن و آسان رفتنهمه دشواري تو از طمع است
وانگهي بي سر و سامان رفتنسر فدا کردن و سامان جستن
پس به يک ضربه به پايان رفتنقابل امر شدن همچون گوي
پس سبکبار به پيشان رفتناز گران‌باري خود ترسيدن
همچو پروانه به پيمان رفتندر پي شمع شريعت شب و روز
تا تواني تو بيابان رفتنآبرو باش تو در جوي طريق
در چنين باديه نتوان رفتنبرگ ره ساز که بي برگ رهي
فرخت باد ز زندان رفتنگر تو دنيا همه زندان ديدي
مرده بايد به فراوان رفتنور نداني تو بجز دنيا هيچ
يک شب از گنبد گردان رفتنتا کي از خواب درآموز آخر
از تو شب خفتن وزيشان رفتنقرن‌ها شد که نمي‌آسايند
در ره دوست به مژگان رفتنعاشقان راست مسلم نه تو را
جان به کف بر در جانان رفتنسر فدا کردن و چون عياران
پس درين باديه ترسان رفتنترک عطار به گفتن کلي