با تو سري در ميان خواهد بدن

شاعر : عطار

کان وراي جسم و جان خواهد بدنبا تو سري در ميان خواهد بدن
از دو عالم بي نشان خواهد بدنهر که زان سر يافت يک ذره نشان
تا ابد عمرت زيان خواهد بدنمحرم آن شو که گر آن نبودت
عمر تو آن است و آن خواهد بدنهر نفس کان در حضور او زني
پس عذاب جاودان خواهد بدنور نخواهد بود همراهت حضور
زان حقيقت بر کران خواهد بدنواي بر حال کسي کو بر مجاز
چون بميرد همچنان خواهد بدنمرد دايم همچنان کاينجا زيد
روز محشر گلستان خواهد بدنتا نپنداري که هر کو خار بود
جمله در پيشت عيان خواهد بدنهرچه اينجا ذره ذره مي‌کني
از براي امتحان خواهد بدناين همه آمد شد و وعد و وعيد
زانکه کار ناگهان خواهد بدنتو بکوش و جهد کن تا پي بري
محرم آن آستان خواهد بدنهر که بي او آستين در خون گرفت
محو و گم در يک زمان خواهد بدنمحرم او شو که کار هر دو کون
زانکه اين کف وان دخان خواهد بدنترک کن کار زمين و آسمان
پرده در پرده نهان خواهد بدنچون به حضرت زود نتوان رفت از آنک
سوي آن حضرت دوان خواهد بدنجمله‌ي ذرات عالم لاجرم
زانکه کاري در ميان خواهد بدنبر کناره مي‌شو از هر سايه‌اي
اشتري بر نردبان خواهد بدندر بر آن کار عالي کار خلق
در بر هفت آسمان خواهد بدنکار ما در پيش او چون ذره‌اي
پس چه جاي صد جهان خواهد بدنچون جهان آنجا کف و دودي بود
آن حقيقت ترجمان خواهد بدنچون برافتد پرده از روي دو کون
جاوداني صد زبان خواهد بدنگوييا هر ذره‌اي را تا ابد
خط استغنا روان خواهد بدنهمچو باران ز آسمان سلطنت
يک سخن يا يک بيان خواهد بدندر چنين جايي کجا عطار را