آتشي در جمله‌ي آفاق زن

شاعر : عطار

نوبت حسن علي‌الاطلاق زنآتشي در جمله‌ي آفاق زن
نيست بر حق تو به استحقاق زنماه اگر در طاق گردون جفته زد
در نواز و بانگ بر آفاق زنپرده‌ي عشاق زلف رهزنت
راه ما در پرده‌ي عشاق زنپرده‌ي عشاق راهي خوش بود
آب بر روي من مشتاق زنآتش شوق توام بي هوش کرد
چاره‌اي کن راه آن ميثاق زنبسته‌ي ميثاق وصلت عمر رفت
تيغ غمزه بر سر زراق زنزرق در عشق تو کفر منکر است
وقت اگر آمد دم از ترياق زنکشت زهر هجر تو عطار را