اي مرا زندگي جان از تو

شاعر : عطار

زنده بينم همه جهان از تواي مرا زندگي جان از تو
هر شب از شرم، پر فغان از توبه زمين مي فرو شود خورشيد
شکر گويم به صد زبان از توگر زباني دهي به يک شکرم
که کمر ماند بي ميان از تودست چون در کمر کنم با تو
اين چه شيوه است صد فغان از توبار ندهي و پيش خود خواني
ليک جان کرده‌ام نهان از تودل ز من بردي و نگفتم هيچ
که مرا هست بيم جان از تونتوانم که باز خواهم دل
کين بدادم ز بيم آن از توجان رها کن به من چو دل بردي
صبر کفر است يک زمان از تودعوي صبر چون کنم که مرا
که شود محو جاودان از تواثر وصل تو کسي يابد
نتوان يافت نشان از توتا نشاني ز خلق مي‌ماند
نيست عطار را امان از توعاشقان را خط امان دادي