اي سيه گر سپيد کاري تو

شاعر : عطار

سرخ رويي و سبز داري تواي سيه گر سپيد کاري تو
با شب و روز در چه کاري تومن به جان سوختم بگو آخر
زانکه بس بوالعجب نگاري توروز به کار تو کي توانم برد
دلبري سخت بي قراري توکار ما را قرار مي ندهي
زانکه همرنگ روزگاري تونيست بويي ز وصل تو کس را
راستي نيک غمگساري توغم من خور که غم بخورد مرا
که ازين غم خبر نداري توزان سبب شادماني از غم من
گر به خوبي گل بهاري توبلبل شاخ عشق عطار است