اي درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده

شاعر : عطار

وي روز من بي روي تو همچون شب تار آمدهاي درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وي خور ز عکس روي تو چون ذره در کار آمدهاي مه غلام روي تو گشته زحل هندوي تو
گردون به زير پاي تو چون خاک ره خوار آمدهاي در سرم سوداي تو جان و دلم شيداي تو
خاک کف پاي تو را چشمم به ديدار آمدهجان بنده شد راي تورا روي دل‌آراي تو را
گشتم ز جان و دل بري اي يار عيار آمدهچون بر بساط دلبري شطرنج عشقم مي‌بري
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمدهتا نرد عشقت باختم شش را ز يک نشناختم
اي زلف تو عنبر فروش از پيش عطار آمدهاي جزع تو شکر فروش اي لعل تو گوهر فروش